بعد از سخنرانی معمولا طولانی میخاییل گورباچف، دبیرکل حزب کمونیست، رییس جلسه از حاضران خواست که اگر حرفی دارند بگویند. ناگهان بوریس یلتسین که مسئول حزب کمونیست مسکو بود از جایش بلند شد و برای 10 دقیقه سخنرانی کرد.
این سخنرانی ده دقیقهای تاریخ روسیه را تغییر داد. اگر کسی امروز متن این سخنرانی را بخواند به سختی میتواند بفهمد که موضوع اصلاً حول چه محوری بوده. یلتسین از اینکه حزب کمونیست روح انقلابی ندارد گلایه کرد و گفت که مردم این کشور دیگر آرمانی ندارند.
لحن کلام او کلام یک عامل حزب بود و یلتسین همینطور هم بود اما مدتی بعد او به طور غیر منتظره استعفا کرد و با این کار قدرت یافت.
تا پیش از این هیچ گاه یک رهبر کمونیستی خود را به عنوان جایگزین محبوب حزب کمونیست که حزب را به چالش بگیرد معرفی نکرده بود. طی چند روز دهها نسخه از سخنرانیهای یلتسین در خیابانهای مسکو به فروش رفت.
مردم فکر میکردند که یلتسین کمونیسم را محکوم کرده، از دموکراسی حمایت کرده و برتری طلبی رهبران حزب کمونیست را به باد انتقاد گرفته است. همه ناراضیان که تعدادشان کم هم نبود حرف دلشان را از زبان یلتسین میشنیدند.
در اواخر دهه 1980 یلتسین به شدت محبوب بود و پیروزیاش در اولین انتخابات ریاست جمهوری روسیه در سال 1991 اجتناب ناپذیر به نظر میرسید. آن روزها دوران عجیبی در تاریخ روسیه بود.
اما دوره هشت ساله بعد از آن میراثی نامشخص و آمیخته با پستی و بلندی از مردی به جا گذاشت که اولین رهبر منتخب روسیه بود و در توصیفش یک جمله به کار میبرند که « او روسیه را تغییر داد».
بوریس یلتسین که روز دوشنبه در بیمارستانی در مسکو درگذشت، با انرژی بسیار کار خود را شروع کرد اما بعد از مدتی به رهبری بیمار و الکلی تبدیل شد که امور مملکت را به رهبرانی فاسد و ناکارآمد سپرد و دولت را ترک کرد. او خیلی زیبا درباره دموکراسی سخن میگفت اما هیچ صدای مخالفی را تحمل نمیکرد.
از اصلاحات اقتصادی حرف میزد اما صنعت کشورش را به گروه کوچکی از الیگارشها سپرد که اکنون با شعار با ما یا علیه ما که کرملین تحت رهبری ولادیمیر پوتین آن را سرلوحه کارش قرار داده، یا به تبعید رفتهاند و یا با کرملین همراه شدهاند.
یلتسین جنگ سرد را پایان داد اما جنگ وحشتناک تازهای را در چچن آغاز کرد. رابطه غرب با او هم رابطه پرفراز و نشیبی بود. در ابتدا جورج بوش پدر حتی حاضر نمیشد با رهبر جدید روسیه دیدار کند.
اما وقتی یلتسین در اوت سال 1991 سوار بر تانک در مرکز شهر مسکو مردم را در مقابله با اقدام به کودتا علیه گورباچف هدایت کرد ناگهان سیاست و رویکرد غرب در برابر او 180 درجه دچار تغییر شد و همچون یک قهرمان از او استقبال کردند. هلموت کهل، صدر اعظم آلمان به او نوشیدنی تعارف کرد و بیل کلینتون برای انتخاب دوبارهاش تبلیغ کرد.
صندوق بینالمللی پول هم نوع جدیدی از وام را صرفاً مخصوص روسیه و برای تأمین پول ادامه کار یلتسین تصویب کرد. اما این رویکرد خیلی زود بار دیگر دچار تغییر 180 درجهای شد و به نقطه انفعالی اولش بازگشت.
دلیل آن هم تغییر اوضاع در روسیه بود. وامهای صندوق بینالمللی پول خیلی زود از حسابهای شخصی و مخفی در خارج از روسیه سردرآورد و کاگب که به دستور یلتسین منحل شدهبود به طور مخفی احیا شد تا با دشمنان او برخورد کند.
اصلاحات اقتصادی یلتسین که به رهبری آناتولی چوبایس و به شیوه شوک درمانی با حمایت واشنگتن به اجرا گذاشته شد چنان رادیکال بود که باعث فروپاشی استانداردهای زندگی مردم روسیه شد. این فروپاشی اکنون رفته رفته در حال ترمیم شدن است.
یلتسین در یک خانواده دهقانی در کوههای آرال به دنیا آمد و پلههای ترقی در حزب کمونیست را یکی یکی طی کرد. او ابتدا در شهر اسرارآمیز شوردلوفسک روسیه که از مراکز تولید سلاح روسیه است، به دبیرکلی حزب کمونیست رسید و در سال 1985 به درخواست گورباچف، رهبری حزب را در شهر مسکو به دست گرفت.
هدف از انتصاب یلتسین به این سمت مبارزه با فساد در ساختار حزب بود. یلتسین از همان ابتدا خود را یک رهبر محبوب مردمی معرفی کرد و از طبقه منزوی رهبری حزب فاصله گرفت.
بعد از مدتی یلتسین به مخالفت با حزب و سیاستهای آن پرداخت و سرانجام در اواخر دهه 1980 از پلیت بورو و از خود حزب خارج شد.
همزمان با افول محبوبیت و جایگاه حزب کمونیست در روسیه محبوبیت یلتسین افزایش یافت و سرانجام در سال 1991 به عنوان اولین رییسجمهور منتخب روسیه قدرت را به دست گرفت.
یلتسین با زیرکی از واقعه تابستان سال 1991 و کودتای عوامل کا گ ب علیه گورباچف استفاده کرد تا هم گورباچف و هم مخالفانش را بیاعتبار کند و توجه غرب و نخبگان روسیه را به خود جلب کند.
او حزب کمونیست را ممنوع اعلام کرد و در پایان همان سال بود که سقوط اتحاد شوروی با نقش مستقیم یلتسین رقم خورد. او خود زمانی نوشت که کشور روسیه بدون حضور مردی مانند یلتسین با آن زبان صریح و تند و اقدامات قاطع ممکن نبود که بتواند تغییر کند.
این حرف درستی است اما دوران حکومت او فقط با تغییرات مثبتی مانند سقوط کمونیسم به یاد نمیآید. یلتسین با این جمله که «سگهای وحشی شده را باید نابود کرد» ، آزادی ملی و استقلالی که به 14 جمهوری سابق شوروی داده بود را به چچن نداد و به جای آن ارتش را به سوی این جمهوری روانه کرد.
ارتش روسیه که آمادگی چنین جنگی را نداشت در باتلاق خونین چچن گرفتار شد و جنگی طولانی و مرگبار رقم خورد که همچنان ادامه دارد. اگر چه امروز در سایه سنگین سرکوب خبری که کرملین درباره چچن اعمال میکند این موضوع چندان در کانون توجه رسانهها قرار ندارد اما سال گذشته یک خبرنگار روسی فقط به خاطر پیگیری فجایع چچن و وقایع جنگ خاموش در این منطقه کشته شد و انگشت اتهام این قتل به سوی کرملین نشانه رفت.
بسیاری از حامیان لیبرال یلتسین در آن زمان فقط به خاطر این جنگ از او فاصله گرفتند و این جنگ خونین با بیش از 100 هزار کشته لکه ننگ میراث یلتسین باقی خواهد ماند. یلتسین در سالهای آخر دوران حکومتش به رهبری ضعیف تبدیل شدهبود که در دیدارهای رسمی از دیگر کشورها به دلیل مصرف زیاد الکل هوشیاری خود را از دست میداد.
انتشار این اخبار در رسانهها باعث بیاعتباری او در میان افکار عمومی روسیه شد و بسیاری او را مایه ننگ کشورشان میدانستند. ناگهان در سال 1999 او از قدرت کنارهگیری کرد و پیش از انتخابات اداره کشور را به ولادیمیر پوتین که در آن زمان شخصیت ناشناسی در عرصه سیاست روسیه بود سپرد.